معرفی وبلاگ
بسم الله الرحمن الرحیم گفتند که عاشق آرام نه ای در خواب و خیال خم ابروی که ای؟ گفتند بگو،بقصد قربت گفتم سیدعلی حسینی خامنه ای(سلام الله علیه)
دسته
فیدها
جبهه وبلاگی عمارقدس
آرشیو
آمار وبلاگ
تعداد بازدید : 159408
تعداد نوشته ها : 55
تعداد نظرات : 3
Rss
طراح قالب
GraphistThem241

بسم‌اللَّه الرّحمن الرّحيم‌

خيلى متشكرم از حضار محترم، برادران و خواهران عزيز، و همچنين از گردانندگان اين نشست پر مغز و مفيد؛ بخصوص از آقاى دكتر واعظ‌زاده كه جلسه را خوب مديريت كردند. متشكرم از اينكه با اين نشست، اين فرصت را ايجاد كرديد كه اين مباحث مطرح شود و ان‌شاءاللَّه ادامه پيدا خواهد كرد. و حمد ميكنم خداى متعال را، خداى عزيزِ حكيم را كه فراغت و امنيت و امكانات و نشاط عطا كرد به جمع حاضر و كسانى كه عقبه‌ى تشكيل اين نشست بودند، كه بتوانند اين كار را انجام دهند. اگر لطف خدا نبود، اگر آسايش خاطر متفكران، استادان و انديشمندان نبود، ممكن نبود نظام بتواند به اين فرصت دست پيدا كند. اين، فرصت مهمى است كه خوشبختانه خداى متعال در اختيار ما گذاشت. آنچه كه امروز در اين نشست انجام گرفت، يك آغاز است و ما اميدوارانه در پى آن هستيم كه اين آغاز، استمرار شايسته‌اى پيدا كند و سرانجام مباركى داشته باشد. احساس ميكنم در كشور ظرفيت انسانى گسترده‌اى براى پيگيرى و به سرانجام رساندن اين بحث مهم -يعنى بحث عدالت- وجود دارد.صاحبنظرانى هم كه در اين جلسه حضور ندارند، از نظر ما شركاى اين بحثند. حتماً در سرتاسر كشور، در دانشگاه‌ها، در حوزه‌ها، در پژوهشگاه‌هاى گسترده‌اى كه خوشبختانه در كشور وجود دارد، هستند كسانى از صاحبنظران كه در اين مقوله، در اين بحث، يا تحقيقاتى دارند، يا آماده هستند كه تحقيقاتى را انجام دهند. ما آنها را در اين بحث شريك ميدانيم.بحث عدالت بايستى به يك گفتمان نخبگانى تبديل شود. بايد اين مسئله را دنبال كنيم و پيگيرى اين بحث را رها نكنيم؛ چون زمينه خيلى زياد است، نياز خيلى شديد است و در بيانات دوستان، بخشى از اين نياز محسوس بود. اين بحثهائى كه شما كرديد و ان‌شاءاللَّه در آينده خواهد شد، محصول آن براى نسل كنونى و نسلهاى آينده، محصول باارزش و بشدت مورد نيازى خواهد بود. شايد لازم باشد بعدها از صاحبنظران دنياى اسلام هم استفاده كنيم. شايد در كشورهاى ديگر صاحبنظرانى هستند كه ميتوانند در جمع‌بندى نهائى و به سرانجام رساندن بحث عدالت، به ما كمك كنند. من خوشوقت و خشنود شدم از اينكه احساس كردم دوستان به بحثهاى يكديگر توجه نشان دادند.اين فصلهاى اعتراض و اشكال كه آقاى دكتر واعظزاده در اين جلسه گنجاندند، به نظر من جزو جذابترين بحثها بود؛ نشان‌دهنده‌ى اين بود كه حضار به مباحث توجه كردند. اين كار، هم‌افزائى به وجود مى‌آورد. همه‌ى شماها نظراتى داريد، در اين مقوله فكر كرديد و فكرهاى بيشترى خواهيد كرد؛ ليكن وقتى كه در يك چنين مجموعه‌اى همه گرد مى‌آيند، با يكديگر تبادل نظر ميكنند، آنچه كه فكر كرديم، عميق‌تر ميشود، گسترده‌تر ميشود، جامع‌تر ميشود و در نهايت ان‌شاءاللَّه ما را به يك نقطه‌ى نهائى - كه اشاره خواهم كرد - ميرساند. من وارد محتوا نخواهم شد. بحث محتوائى، امروز به وسيله‌ى شماها شروع شد و بايد ان‌شاءاللَّه در همين مركزى كه آقاى واعظزاده اشاره كردند، استمرار پيدا كند؛ كه آن بحث و آن نتيجه‌ى نهائىِ محتوائى برآيندى خواهد بود از افكار و نظرات و محصولات فكرى دانشمندان و انديشمندان ما. بنابراين من در آن مسئله وارد نميشوم؛ من فقط چند نكته را ميخواهم عرض كنم. يك نكته اين است كه عدالت دغدغه‌ى هميشگى و تاريخى بشر بوده. به تبع احساس نياز به عدالت كه در طول تاريخ تا امروز در مردم عموميت داشته، متفكران بشر، فيلسوفان و حكما در اين مقوله وارد شدند و دغدغه‌ى آنها بوده است. بنابراين ازقديم‌ترين دورانهاى تاريخ تاامروزدرباره‌ى عدالت وعدالت اجتماعى به همين معناى عام،بحث شده،نظريه داده شده؛ليكن نقش اديان استثنائى است.يعنى آنچه كه اديان در طول زمان راجع به عدالت گفتندوخواستندواهتمام كردند،بى‌نظيرواستثنائى است.درنظرات حكماوانديشمندان،آن اهتمام اديان مطلقاًمشاهده نميشود.

اولاً به شهادت قرآن، اديان هدف خودشان را عدالت قرار دادند:

«لقدارسلنارسلنابالبيّنات وانزلنامعهم الكتاب والميزان ليقوم النّاس بالقسط»(1)

قطعاً اين آيه حكم ميكند بر اينكه هدف ارسال رسل و انزال كتب و آمدن بيّنات - يعنى حجتهاى متقن و غير قابل ترديدى كه پيغمبران ارائه ميدهند؛ كتاب، يعنى منشور اديان در مورد معارف، احكام و اخلاقيات؛ ميزان، يعنى آن سنجه‌ها و معيارها - قيام به قسط بوده است؛ «ليقوم النّاس بالقسط». البته شكى نيست كه قيام به قسط و همه‌ى آنچه كه مربوط به زندگى دنيائى، اجتماعى و فردى افراد است، مقدمه‌ى آن هدف خلقت است:

«و ما خلقت الجنّ و الانس الّا ليعبدون»(2)

يعنى عبوديت.اصلاً هدف خلقت، عبد خدا شدن است؛ كه بالاترين كمالات هم همين عبوديت خداست. ليكن در راه رسيدن به آن هدف، هدف نبوتها و ارسال رسل است؛ كه از جمله‌ى آن، آن چيزى است كه اين آيه به آن تصريح ميكند. البته تصريحات ديگرى هم در آيات قرآن هست كه به ساير اهدافِ ارسال رسل اشاره ميكند، كه اينها با يكديگر قابل جمع است. پس هدف شد عدالت. هدف نظام‌سازى، هدف تمدنها، هدف حركت بشر در محيط جامعه، شد عدالت. در هيچ مكتب ديگرى اين وجود ندارد؛ اين مخصوص اديان است. خصوصيت ديگر اديان اين است كه انبياء در طول تاريخ در كنار مظلومان قرار گرفته‌اند؛ يعنى براى عدالت عملاً پيكار كردند.ملاحظه كنيد؛ در قرآن كريم تصريح شده كه انبياء با طواغيت مواجه‌اند، با مترَفين مواجه‌اند، با ملأ مواجه‌اند؛ كه همه‌ى اينها جزو طبقات ستمگرند؛ مترَف و مترِف، از دو جهت، منطبق با يك طبقه‌ى خاصى است؛ هر دو درست است. البته در قرآن«مترَفين»هست، ليكن مترِف هم درست است. مترَفين در مقابل پيغمبرند؛

«ما ارسلنا فى قرية من نذير الّا قال مترفوها انّا بما ارسلتم به كافرون»(3)

هيچ پيغمبرى نبوده كه در مقابلش مترَفين قرار نگيرند؛ يعنى پيغمبر با مترَفين ميجنگد. ملأ هم همين جور است. ملأ، آن اصحاب و دست‌اندركاران قدرتند. طاغوت هم يك معناى عامى است كه شامل همه‌ى اينها ميشود. بنابراين پيغمبران در معارضه‌ى بين ظالم و مظلوم، هميشه در طرف مظلوم قرار گرفتند؛ يعنى براى عدالت وارد ميدان شدند و جنگيدند؛ اين هم بى‌نظير است. حكما درباره‌ى عدالت حرف زدند؛ اما خيلى اوقات مثل بسيارى از روشنفكرانِ گوناگون حرفهائى ميزنند، ولى در مقام عمل وارد ميدان نميشوند. ما اين را در دوران مبارزات هم ديديم، بعد از مبارزات هم در دوران دفاع مقدس ديديم، تا امروز هم كم و بيش مى‌بينيم. انبياء اينجور نبودند؛ انبياء وارد ميدان ميشدند، سينه سپر ميكردند؛ حتّى آن وقتى كه مترفين به اينها ميگفتند شما چرا طرفدار طبقات مظلوم هستيد، از اينها جدا شويد، با اينها برخورد ميكردند. آيه‌ى شريفه‌ى

«و لا اقول للّذين تزدرى اعينكم لن يؤتيهم اللَّه خيرا»(4)

-كه بيانگرپاسخ حضرت نوح به مخالفين خودش است-در همين زمينه است. بنابراين آن كسانى كه از عدالت محروم بودند، اولين گروندگان به پيغمبران هم هستند.

 نكته‌ى سوم اينكه همه‌ى اديان متفقند در اينكه پايان اين حركت عظيم تاريخى، يك پايانِ اميد به عدل است. يعنى قاطعاً ميگويند كه يك دورانى خواهد آمد كه دوران عدل خواهد بود، كه آن دورانِ استقرار دين كامل است. در دعاى بعد از زيارت شريف آل‌ياسين آمده است:

«يملأ اللَّه به الأرض قسطا و عدلا - يا «عدلا و قسطا»، كه در جاهاى مختلف تفاوت دارد - كما ملئت ظلما و جورا»

يك جاهائى هم دارد:

«بعد ما ملئت ظلما و جورا»

همه‌ى انبياء، همه‌ى اديان، همه‌ى نبوتها به اين نهايت اشاره كردند، روى آن تأكيد كردند، اصرار كردند و گفتند به سمت آن داريم حركت ميكنيم. پس در مبدأ، در مسير و در منتها، نبوتها تكيه‌شان بر روى عدل است؛ اين بى‌نظير است. نكته‌ى ديگر اين است كه در انقلاب اسلامى ما - كه يك حركت دينى بود - به طور طبيعى عدالت جايگاه ممتازى داشت و دارد. در شعارهاى مردمى، در قانون اساسى، در بيانات امام راحل (رضوان اللَّه عليه)، در گفتمانهاى موضعى و در زمانهاى مختلف و به مناسبتهاى مختلف كه جمهورى اسلامى مطرح كرده، اين جايگاهِ ممتاز ديده ميشود. فرض كنيد در دوران دفاع مقدس كه هى مى‌آمدند فشار مى‌آوردند و شعار صلح را مطرح ميكردند براى اينكه جمهورى اسلامى را از ميدان خارج كنند، آنجا جمهورى اسلامى شعار «صلح عادلانه» را مطرح كرد. خب، صلح يك ارزش مطلق نيست، يك ارزش نسبى است؛ يك جائى صلح خوب است، يك جائى صلح بد است، جنگ خوب است. اما عدالت اينجور نيست؛ عدالت يك ارزش مطلق است؛ يعنى هيچ جا نداريم كه عدالت بد باشد. خب، در جمهورى اسلامى اين وضعيت وجود داشته، سرلوحه‌ى دغدغه‌هاى نظام از اول انقلاب بوده؛ در بخش اجراى عدالت، انصافاً كارهاى زيادى هم انجام گرفته؛ ليكن راضى كننده نيست. بعضى از دوستان در توصيف آنچه كه انجام گرفته، اطلاعات و آمارهاى خوبى دادند؛ در زمينه‌ى كارهائى كه انجام گرفته، شايد اطلاعات من بيشتر باشد؛ ميدانم كارهاى وسيعى از اول انقلاب انجام گرفته؛ ليكن مطلقاً راضى كننده نيست. آن چيزى كه ما نياز داريم، آن چيزى كه ما دنبالش هستيم، عدالت حداكثرى است؛ نه صرفاً در يك حد قابل قبول؛ نه، ما دنبال عدالت حداكثرى هستيم؛ ما ميخواهيم ظلم در جامعه نباشد. تا اين مرحله خيلى فاصله داريم. بنابراين براى اين بايد تلاش كرد. آن چيزى كه در دنباله‌ى اين بايد عرض كنم، اين است:

امروز كه ما به بحث عدالت ميپردازيم - بحث اين نشست و مطرح شدن موضوع عدالت - اين دنباله‌ى همان دغدغه‌ى اساسى است؛ به اين معنا نيست كه در طول سالهاى متمادى، ما عدالت را نشناختيم يا نظام جمهورى اسلامى مطلقا تعريفى از عدالت نداشته و حركتى نكرده؛ نه، يك تعاريف اجمالى و كلى و يك قدر متيقن‌هائى هميشه وجود داشته؛ همه هم با آنها آشنا بودند، كارهاى زيادى هم - همين طور كه عرض كرديم - انجام گرفته. ليكن امروز كه ما اين را داريم مطرح ميكنيم، اولاً به اين دليل است كه ميخواهيم گفتمان عدالت، يك گفتمان زنده و همواره حاضر در صحنه باشد. در ميان نخبگان، در ميان مسئولان، در ميان مردم، بخصوص در بين نسلهاى تازه، بايد عنوان عدالت و مسئله‌ى عدالت، به عنوان يك مسئله‌ى اصلى، به طوردائم مطرح باشد.يكى ازاهداف اين نشست وطرح موضوع عدالت دراين نشست،اين است.

يكى ديگر اين است كه ما اگر بخواهيم فاصله‌ى بين آنچه كه از عدالت لازم داريم و بايد باشد وآن وضعيت كنونى را-وضعيتى كه فعلاًمستقراست- كم كنيم،بايستى به روشها و راهكارهاى جديد و مؤثر دست پيدا كنيم. بايد بدانيم شيوه‌هاى كاربردى عدالت چه چيزهائى است؛يعنى زمان آزمون و خطا را سپرى شده بدانيم. در اين سى سال، در موارد زيادى كارمان عبارت بود از آزمون و خطا؛ چه در آن دهه‌ى اول با گرايشى كه آن روز وجود داشت -كه بعضى ازدوستان اشاره كردند-چه بعد،نقطه‌ى مقابل دردهه‌ى دوم ودرخلال اينها،روشها و رويكردهاى گوناگونى ديده شده. ديگر صلاح نيست ما اينجور عمل كنيم. بايد بنشينيم روشهاى متقن و مبتنى بر تعاريف متقن را پيدا كنيم، تشخيص بدهيم، روى آنها مستقر شويم و حركت كنيم.

جهت سوم هم اين است كه امروز كشور در مسير پيشرفتهاى جهشى است؛ اين يك واقعيتى است. خوشبختانه حركت كشور به سمت پيشرفت - به معناى عام - يك حركت سريعى است. امروز با بيست سال قبل حقاً قابل مقايسه نيست. امروز حركتِ رو به پيشرفت ما جهشى است. در موقعيتى كه يك چنين حركتهاى جهشى به وجود مى‌آيد، احتياج به تصميم‌گيرى‌هاى بزرگ است؛ بايد تصميم‌گيرى‌هاى بزرگى انجام بگيرد. خب، اگر چنانچه در اين تصميم‌گيرى‌هاى بزرگ، عنصر عدالت مغفولٌ‌عنه باقى بماند، آن وقت ضررها و ضايعاتش غير قابل محاسبه خواهد بود. لذا امروز بخصوص بايد توجه به عدالت زياد باشد؛ بخصوص رابطه‌ى پيشرفت و عدالت مشخص شود.اشاره كردند كه مركزى براى پيگيرى مسئله‌ى الگوى پيشرفت پيش‌بينى شده، مقدمات و تمهيداتش انجام گرفته؛ ان‌شاءاللَّه با جديت مشغول كار خواهد شد؛ بحث عدالت هم همان جا بايستى ان‌شاءاللَّه دنبال شود.

 نكته‌ى بعدى اين است: در مرحله‌ى نظرى، آنچه كه ما ميخواهيم به آن برسيم، رسيدن به نظريه‌ى اسلامىِ ناب در باب عدالت است. البته بايد با نگاه متجددانه، با نگاه نوآورانه، به منابع اسلامى مراجعه كرد و آن نظريه را از متن منابع اسلامى - در چهارچوبهاى علمى و فنى خودش، كه بعضى از دوستان اشاره كردند - استخراج كرد. ما براى استنباط، شيوه‌ها، متدها و روشهاى علمىِ تجربه‌ى شده‌ى كاملاً حساب‌شده‌اى داريم؛ از اينها بايد استفاده شود. بنابراين در مرحله‌ى نظرى و نظريه‌سازى، بايد از منابع اسلامى و از متون اسلامى، نظريه‌ى ناب اسلام در باب عدالت به دست بيايد. من تكيه‌ام در اين نكته اين است كه نميخواهيم از مونتاژ و كنار هم چيدن نظريات گوناگونِ متفكرين و حكمائى كه در اين زمينه حرف زدند، يك نظريه به وجود بياوريم و توليد كنيم. يعنى در اين قضيه بايد جداً از التقاط جلوگيرى كرد، بايد پرهيز كرد. در موارد متعددى ما دچار اين اشتباه شديم. بدون اينكه بخواهيم، در مرداب التقاط لغزيديم. بيرون آمدنش خيلى سخت خواهد بود. نه، حقيقتاً بايد در منابع اسلامى جستجو كنيم. اين منابع، فراوان هم هست؛ كه دوستان هم اشاره كردند. در قرآن، در حديث، در نهج‌البلاغه، در نوشته‌هاى فقهى، كلامى و حِكمى بحثهاى زيادى وجود دارد كه همه‌اش ميتواند منبع مورد استفاده‌ى ما در پيدا كردن نظريه‌ى ناب اسلامى باشد.البته مثل همه‌ى موارد ديگر، آشنائى با نظرات ديگران ميتواند در فهم متون اسلامى به ما كمك كند. در همه جا همين جور است، در بحثهاى حقوقى و فقهى ما هم همين جور است. ما وقتى با يك نظرِ بيگانه آشنا ميشويم و ذهن ما آن اتساع لازم را پيدا ميكند، از منبع اسلامىِ خودمان استفاده‌ى بهتر و كاملترى ميكنيم؛ اينجا هم همين جور است. ليكن ما بايد دنبال رسيدن به نظريه‌ى اسلامىِ ناب باشيم و از التقاط بپرهيزيم. البته بديهى است كه علت اينكه ميگوئيم نظريه‌ى اسلامى بايد خالص و ناب باشد، اين است كه مسئله‌ى عدالت مبتنى است بر پايه‌ها و مبانى هستى‌شناسى و معرفت‌شناسى و پايه‌هاى اساسى؛ و اگر بخواهيم به نظريات غربى - كه عمدتاً آنهاست - استناد كنيم، در واقع تكيه كرديم به مبانى فلسفى‌اى كه قبول نداريم و نميتوانيم آنها را بپذيريم، كه همان نظرات هستى‌شناسى است.

مكمل اين نكته اين است كه اساساً رويكرد نگاه اسلامى به عدالت، با رويكرد نظامهاى غربى و نظريه‌هاى غربى متفاوت است. در اسلام، عدالت ناشى از حق است؛ همان طور كه دوستان اشاره كردند - خوشبختانه حرفهاى خوبى در اين جلسه زده شد كه بنده را بى‌نياز ميكند از توضيح بيشتر و توسع در كلام - و علاوه‌ى بر اين، در عدالت «بايد» وجود دارد؛ يعنى از نظر اسلام، عدالت‌ورزى يك وظيفه‌ى الهى است؛ در حالى كه در مكاتب غربى اينجور نيست. در مكاتب غربى به اشكال مختلف عدالت مطرح ميشود - در سوسياليسم يك جور، در ليبراليسم يك جور - با همه‌ى تطورات و شكلهاى گوناگونى كه اين مكاتب داشته‌اند.درهيچكدام ازاينها، نگاه به عدالت،يك نگاه بنيانى واساسى ومبتنى برارزشهاى اصولى مثل دين ومثل اسلام نيست.

يك نكته‌ى ديگر اين است كه در عرصه‌ى تفكر و نظريه‌پردازى، ما احتياج داريم به تعدد آراء و تضارب آراء. يعنى اينكه ما ميگوئيم به يك نظريه بايد برسيم و نظريه‌ى ناب اسلامى را كشف كنيم، مبتنى بر يك مقدمات نسبتاً طولانى و گسترده‌اى است؛ كه اهم اين مقدمات همين است كه آراء متفكران تضارب پيداكند، آراء مختلفى مطرح شود؛ و اين لازم است؛ اين نشاط علمى است. نبايد تصور كرد كه ما يك پيشداورى‌اى داريم، يك چيزى را از قبل در نظر گرفته‌ايم و ميخواهيم حتماً به آن برسيم؛ نه، ميخواهيم با تضارب آراء بيابيم آنچه را كه حق است و آنچه كه درست است. بنابراين تضارب آراء لازم است. حد يقف هم ندارد. يعنى بعد از آنكه به نظر نهائى و مختار براى اين برهه‌ى از زمان رسيديم، باز احتمال اينكه آراء جديدى، نظرات جديدى، نكات تازه‌اى در آينده مطرح شود، هست؛ هيچ مانعى هم ندارد. ليكن به هر حال نياز هست به اينكه به يك جمع‌بندى قوى برسيم كه بر اساس آن، برنامه‌ريزى‌هاى درازمدت در كشور صورت بگيرد. بنابراين تضارب آراء لازم است؛ ليكن در نهايت اداره‌ى كشور نياز دارد به اينكه به يك جمع‌بندى قوى و متقن و مستدل در باب عدالت اجتماعى برسد كه بتواند بر اساس آن جمع‌بندى، برنامه‌هاى بلندمدت را طراحى كند. البته بعد از آنكه به اين جمع‌بندى  رسيديم، باز پژوهشهاى تازه‌اى شروع خواهد شد براى اينكه شيوه‌ها را پيدا كنيد؛ يعنى پژوهشهاى كاربردى. امروز من ملاحظه كردم كه بعضى از بخشهاى مباحث، مربوط به مباحث كاربردى است - بسيار هم خوب است - اين دامنه‌اش خيلى وسيع است؛ يعنى بعد از آنكه ما به يك نظريه‌ى متقن و جمع‌بندى شده‌اى در باب عدالت رسيديم، تازه براى پيدا كردن شيوه‌هاى اجرا و تحقق آن در جامعه، به بحثهاى كاربردى نياز داريم؛ كه اين خودش پژوهشهاى فراوانى را دنبال خواهد كرد. آن وقت در اينجاست كه ما ميتوانيم از تجربيات بشرى استفاده كنيم. من مطلبى را كه يكى از آقايان گفتند، قبول دارم كه روشها مطمئناً از اهداف تأثيرپذير هستند - در اين شكى نيست - اما اين معنايش اين نيست كه ما از روشها و تجربه‌هاى ديگران هيچ نتوانيم استفاده كنيم؛ نه، بلاشك ميتوانيم استفاده كنيم. اينجا در بخش پژوهشهاى كاربردى، نوبت استفاده‌ى از تجربياتى است كه ديگران انجام داده‌اند. فرض كنيد در زمينه‌ى بانكدارى يا در هر زمينه‌ى ديگرى در مسائل اقتصادى، يا در بحثهاى اجتماعى به يك شكل ديگرى، يا در بحثهاى قضائى به يك صورت ديگرى، تجربه‌اى را يك ملتى انجام داده و با آن تجربه مدتى را گذرانده، آثارش هم مشخص است؛ خب، از اين ميشود استفاده كرد؛ اين هيچ اشكالى ندارد. بنابراين از تجربه‌هاى ديگران بايستى بهره برد.

نكته‌ى ديگر: يكى از مهمترين كارها در عرصه‌ى نظرى اين است كه ما عدالت‌پژوهى را در حوزه و دانشگاه به عنوان يك رشته‌ى تعريف شده‌ى علمى بشناسيم، كه اين امروز وجود ندارد؛ نه در حوزه وجود دارد، نه در دانشگاه. يعنى هيچ اشكال ندارد فرضاً در حوزه يكى از موضوعاتى كه محل بحث قرار ميگيرد، يك فقيه با روش فقيهانه بحث ميكند، مسئله‌ى عدالت باشد. حالا همين قاعده‌ى عدل و انصافى كه آقايان به آن اشاره كردند، بايستى تنقيح شود؛ اين غير منقح است. دليل عدم تنقحش هم اين است كه آدم مى‌بيند در بخشهاى مختلف فقهى استنادهائى به اين قاعده ميشود كه هيچ نميشود اينها را تمام كرد - يعنى قابل استدلال نيست - همين طور در بخشهاى مختلف گفته ميشود. چه اشكالى دارد كه در حوزه‌ى علميه - كه خب، بحمداللَّه فضلاى برجسته‌اى در جلسه حضور دارند - يكى از بخشهائى كه يك فقيه در درس فقه استدلالىِ خودش دنبال ميكند، مسئله‌ى عدالت باشد؛«كتاب العدالة»؟ اين غير از آن بحث عدالتى است كه اشاره كردند شيخ (عليه الرّحمة) فرموده‌اند؛ آن بحث ديگرى است.در باب عدالت اجتماعى بحث شود؛ بحث فقهىِ قوى.

در دانشگاه يك دانشِ ميان‌رشته‌اى به وجود بيايد و تعريف شود؛ بحث شود، كار شود، روى آن به طور مستقل سرمايه‌گذارى شود. به نظر من، اين در عرصه‌ى نظرى يك كار لازمى است؛ هم نظريه‌پردازى را گسترش ميدهد، هم نيروهاى توانمندى را در اين عرصه تربيت ميكند.

يك كار مهم ديگر، شاخص‌گذارى است؛ تعيين شاخصهاى عدالت. يكى از كارهاى مهم نظرى ما اين است كه شاخصهاى عدالت را پيدا كنيم. خب، امروز شاخصهائى كه در غرب مطرح است، به طور مشروط قابل قبول است؛ بعضى‌اش مطلقاً شاخص نيست، بعضى شاخصهاى ناقصى است، بعضى در شرائطى ممكن است شاخص باشد. ما بايد بنشينيم مستقلاً شاخصهاى عدالت را، استقرار عدالت در جامعه را پيدا كنيم؛ يكى از بخشهاى مهم كار اين است. البته در عرصه‌ى عمل هم خيلى كارها بايد انجام بگيرد كه يكى از آنها اين است كه عدالت را يك معيار و يك سنجه‌ى اساسى در قانونگذارى بدانيم. اين نكته، قابل توجه نمايندگان محترم مجلس و شوراى نگهبان است كه در قانونگذارى بالخصوص به مسئله‌ى عدالت و همچنين رصد دائمى آن توجه شود.

 دو تا نكته‌ى كوتاه را من در آخر عرض ميكنم، كه البته اينها خارج از متن بحث است، ليكن تنبه و تذكرش بد نيست. يكى اين است كه در مسئله‌ى عدالت، اعتقاد به مبدأ و معاد، يك نقش اساسى دارد؛ ما از اين نبايد غفلت كنيم. نميتوان توقع داشت كه در جامعه عدالت به معناى حقيقى كلمه استقرار پيدا كند، در حالى كه اعتقاد به مبدأ و معاد نباشد. هر جا اعتقاد به مبدأ و معاد نبود، عدالت يك چيز سربار، تحميلى و اجبارى بيش نخواهد بود. علت اين هم كه بعضى از طرحهاى قشنگ غربى در باب عدالت مطلقاً در عمل تحقق پيدا نميكند، همين است؛ پشتوانه‌ى اعتقادى ندارد. حرف قشنگ است - حالا لااقل ظاهر قشنگى دارد، ولو خيلى برهانى نباشد - ليكن در عمل، در جوامع غربى، در زندگى غربى مطلقاً از آن خبرى نيست؛ اصلاً انسان تحقق آنها را مشاهده نميكند؛ بى‌عدالتى مطلق در آنجا وجود دارد. علت همين است كه پشتوانه‌ى اعتقاد به مبدأ و معاد در آن نيست. اعتقاد به معاد، اعتقاد به تجسم اعمال، اعتقاد به تجسم ملكات در قيامت، خيلى تأثير دارد. ما عادل باشيم، عدل‌خواه باشيم، عدل را ستايش كنيم، براى عدل تلاش كنيم؛ اينها در قيامت تجسم پيدا خواهد كرد. نقطه‌ى مقابلش هم همين است. اين اعتقاد، به انسان نشاط ميدهد، نيرو ميدهد. انسان بداند كه رفتار ظالمانه، حتّى انديشه‌ى ظالمانه، در عرصه‌ى تجسم اعمال در قيامت، چه بلائى به روز او مى‌آورد، طبعاً به عدالت نزديك ميشود.

اى دريده پوستين يوسفان...گرگ برخيزى از اين خواب گران‌

كسى به اين اعتقاد داشته باشد كه گرگ‌صفتى در اينجا، تجسمش در آنجا، گرگ برخاستن از خواب گرانِ مرگ است، اين خيلى تأثير ميگذارد. بنابراين در پژوهشهاى مربوط به عدالت، از اين نكته نبايستى غفلت كرد.

نكته‌ى دوم و پايانى كه بد نيست من در اينجا عرض بكنم،عدالتى است دررابطه‌ى باخود،كه ربطى به عدالت اجتماعى ندارد. در قرآن، ظلم به نفس در آيات متعددى تكرار شده. خب، ظلم، نقطه‌ى مقابلش عدل است. در دعاى كميل ميخوانيم: «ظلمت نفسى». در مناجات شريف شعبانيه عرض ميكنيم:

«قد جرت على نفسى فى النّظر لها فلها الويل ان لم تغفر لها»

گناهان، لغزشها، رفتن به دنبال شهوات، رفتن به دنبال اهواء، دور شدن از توجه و تذكر و خشوع در مقابل پروردگار، ظلم به خود است. اين هم يك عرصه‌ى مهمى است. ما وقتى كه در باب عدالت بحث ميكنيم - عدالت در روابط اجتماعى، عدالت در تشكيل نظام اجتماعى - نميتوانيم از عدالت نسبت به خودمان غفلت كنيم. به خودمان هم بايد ظلم نكنيم. به خودمان هم بايستى عدل بورزيم. نقطه‌ى مقابلِ اين

«قد جرت على نفسى»

همان عدل است. جور نكنيم، عدل داشته باشيم. اگر خداى متعال توفيق بدهد كه ما از اين ظلم اجتناب كنيم، بنده اميد فراوانى دارم كه توفيق خواهددادكه درمحيط جامعه هم ان‌شاءاللَّه بتوانيم عدل رابرقرار كنيم.

والسّلام عليكم و رحمةاللَّه و بركاته‌

1) حديد: 25
2) ذاريات: 56
3) سبا: 34
4) هود: 31

برگرفته از Khamenei.ir

بسم الله الرحمن الرحيم

پانوشتهاى بخش اوّل :

1 -Rothscild  

2 – Fuggers،خاندان فوگر از سرمايه‏داران وبازرگانان معروف مسيحى‏اند كه از اعقاب يوهانس فوگر نساج،(1409-1348)بودند.ظاهرا نويسنده اشاره‏اى دارد به اينكه‏ اگر فوگرها در عالم مسيحيت شهرت تاريخى و قدرت و نفوذ كم نظيرى داشتند،روچيلدها هم در قرن نوزدهم به چنين منزلتى رسيده بودند.

3 – Judengasse

4 - Judenstadtigkeit

5 - Zum Grunen Schild

6 - Moses Rothschild

7 - Esther

8 – Worms شهرى در آلمان غربى،در كنار رودخانه راين كه محل برگزارى جلسات‏ عمومى دولتهاى امپراتورى   مقدس رم (هر سال دو بار) بود.در همين جلسات بود كه لوتر (بنيانگذار مذهب پروتستان) به عنوان سنت شكن و   بدعت گذار اعلام شد.

9 - ''Sechzig Epitaphien zu Worms``Lewysohn

10 - Bamberg ،شهرى در ايالت باواريا در شرق آلمان غربى.

11 . Mayer Amschel Rothschild

12 - Furth ، شهرى در ايالت باواريا در جنوب شرقى آلمان غربى.

13 –Oppenheim

14 - Hanover

15 - Guttele Schnapper

16 - William Ix, Landgrave of Hesse-Cassel

17 - Thaler يا Taler،سكه نقره متداول در كشورهاى آلمانى در فاصله قرنهاى‏ پانزدهم تا نوزدهم.

18 - Sir Thamas Buxton ، سر توماس فوول بوكستن، (1845-1786)   بشردوست و سرمايه‏دار و عضو مجلس شوراى انگلستان.او ثروت خود را از آبجوسازى‏ اندوخت و مدافع الغاى   بردگى در قلمروهاى بريتانيا بود.

19 - New Court.St.Swithin

20 - Moses Montefiore

21 - يهوديان سفاردى از اعقاب يهوديان اسپانيا و پرتقال هستند در حالى كه‏ اشكنازيها مربوط به ناحيه اروپايى   شرقيند.

22 - Yena ، شهرى در جنوب آلمان شرقى كه ناپلئون در سال 1806 در آنجا بر سپاه‏ پروس پيروز شد.

23 - كارل تئودور آنتون ماريا دالبرگ ، (1817-1744) ،از تبار خاندان قديمى‏ اشرافى دالبرگ،تحت الحمايه امپراتورى   مقدس رم،آخرين سراسقف صاحب رأى در مجلس مينتس (بندرى در نزديكى فرانكفورت) كه براى جلوگيرى از   تجزيه آلمان با ناپلئون متحد شد؛با تجزيه امپراتورى،او دوك اعظم فرانكفورت و قلمروهاى ضميمه‏ شد،اما با سقوط   ناپلئون از تمام منصبهايش خلع شد و فقط به عنوان سراسقف رگنسبورك‏ (شهرى بر كرانه دانوب در آلمان غربى)   باقى ماند.او حامى ادبيات و دوست گوته، شيلر و ويلند بود.

24 - از شهرهاى آلمان غربى،در 17 مايلى جنوب فرانكفورت و مركز سابق ايالت‏ هس.

25 -1852-1769؛سردار و سياستمدار انگليسى كه از 1813-1809 فرماندهى‏ نبرد معروف به جنگ شبه جزيره را   بر عهده داشت و فرانسويان را از اسپانيا بيرون راند.  ناپلئون را در نبرد واترلو (1815) شكست داد.عضو مجلس،نخست وزير و فرمانده كل و مادام العمر سپاه بود.

26 - پيش فروشى عملى است كه پيش فروش كننده به تصور كاهش قيمت،سهام را مى‏فروشد؛به اين اميد كه   دوباره با قيمت كمتر آنها را خريدارى كند.براى اطلاعات‏ بيشتر به فرهنگ علوم اقتصادى،تأليف دكتر منوچهر فرهنگ   (انتشارات نيل) مراجعه شود.

27 -Sir Francis Baring

28 - Abraham Goldsmid

29 - Rowerth

30 - Ostend

31 - اوراق قرضه بى مدّت«يعنى«سهام قرضه‏اى كه تاريخ سر رسيد نداشته باشد و صادر كننده آن بتواند هر موقع   سهام مزبور را پس بخرد...» (از ص 227 همان مأخذ) .اين‏ حكايت هم اكنون نيز با پول نفت و مواد خام بعضى از   كشورها به نوعى ديگر تكرار مى‏شود و اگر چه نفت و...مى‏رود اما وجهى نمى‏آيد.به هر حال بانى كار اين حضرت‏   آقا بود.

32 - English man Herries ، اين شخص شناخته نشد،اما در تحت نام خانوادگى‏ هريز شخصى به نام بارون   چهارم،جان ماكسول هريز،1583-1512،وجود داشته است‏ كه اگر چه مدتى به دلايل سياسى از جنبش پروتستان   حمايت كرده بود،ليكن به پيروى‏ از سياست توبره و آخور حامى مارى استوارت،ملكه كاتوليك اسكاتها شد.در هر   صورت‏ محتمل است كه شخص مورد نظر از اعقاب او بوده باشد.

33 – Hope

34 - Ouvrard

35 - Gulden ، سكه نقره‏اى اتريش.

36 -Ehrenberg  ، دكتر ويكتور لئو پولد اهرنبرگ،متولد 22 نوامبر 1891،مورّخ قديمى، استاد دانشگاه پراگ؛در 1939   به بريتانيا مهاجرت كرد و به تابعيت آن كشور درآمد.او در 1973 درگذشت.

37 - Speculation ، «سوداگرى؛سفته بازى؛احتكار.خريدن يك مال در يك زمان و   فروختن آن در زمانى ديگر به منظور سودجويى از تغييرات قيمتى كه در اين فاصله زمانى‏   رخ مى‏دهد...»به نقل از ص 1192 فرهنگ علوم اقتصادى.

38 – Ducat T ، سكه‏هاى مختلف طلا كه سابقا در كشورهاى اروپايى رايج بود.

39 - Hohenzollern Hechingen

40 - سرزمينهاى مركزى ايتاليا كه تا سال 1870 در حاكميت پاپ بود و«دولتهاى‏ كليسا»نيز ناميده مى‏شود.

41 - با نرخ تبديل هر پوند برابر پنج دلار.

42 - Lord Bexley ، لرد بخش پيرامون لندن.

43 - سرزمين خود مختار ايتاليا و دومين جزيره بزرگ مديترانه.

44 – Pereires

45 - Louis Philippe،پادشاه مستبد فرانسه(1773-1850)كه مخالفت او با آزاديخواهان منجر به انقلاب فوريه 1848 در فرانسه شد.او به انگلستان رفت و بعد از دو سال درگذشت.در اين سال در وين هم انقلاب شد و بطوريكه در بخش دوم خواهيم‏ ديد منجر به بركنارى مترنيخ گرديد و گفته ميشد كه مترنيخ با كمك روچيلدها گريخته‏ است.جالب اينكه اين مستبّدان بر اثر انقلابها مى‏گريزند،امّا روچيلدها همچنان مى‏مانند!

46  - درباره رابطه بالزاك با خاندان روچيلد،به بخش سوّم مراجعه شود.

47 - Baron Nucingen

48 - Almaden

49 - Rio Tinto ، معادن مس واقع در نروا (Nerva) ،استان هوئلا (Huela) منطقه آندلس (Andalusia) در جنوبغربى   اسپانيا (سابقا موسوم به ريوتينتو) كه از روزگار فنيقيان و روميان مورد بهره‏بردارى بوده است.اين معادن كه به   معناى رودخانه‏ رنگين است در 1725 به يك سوئدى به نام ولترز (Wolters) و در 1872 به يك‏ سنديكاى انگليسى   (ظاهرا در اختيار روچيلد) اجاره داده شد و در 1954 به كنترل‏ اسپانيا درآمد.معادن مذكور از با ارزشترين معادن مس   جهان است.

50 - شركت دوبيرز (De Beers) انحصار الماس جهان را در دست دارد.

51 - بايد توجه داشت كه مطلب حاضر قبل از انقلاب اكتبر تهيه شده است.به هر حال‏   آنكه از اين رقابت پيروز بيرون آمد،صاحب شركت نفت استاندارد،يعنى راكفلر بود؛نوبل‏ معروف هم يكى ديگر از   بازندگان چاههاى نفت قفقاز بود.

52 - Lazards,sterns,Speyers,seligmans ، جالب اينكه رقباى روچيلدها هم‏ همه يهوديند و ظاهرا كار وام دادن در   انحصار اين‏ها بوده و هست.

53 - اين اوراق به حمايت از كنفدراسيون يازده ايالت جنوبى امريكا يعنى آلاباما،   آركانزاس،فلوريدا،جورجيا،لوئيزيانا،مى‏سى‏سى‏پى،كاروليناى شمالى،كاروليناى‏ جنوبى،تنسى،تكزاس و   ويرجينيا كه در 1861-1860 از امريكا جدا شده بود،منتشر شد.

54 - Bleichroder ، به نظر مى‏رسد كه اين شخص هم از سرمايه داران يهودى بوده‏ است.

55 -Bontoux  ، از خانواده‏هاى بانكى فرانسه.

56 - Emil Zola 1902-1840 ، رمان نويس و روزنامه نگار يهودى فرانسوى و بارزترين نماينده مكتب   نيچراليسم،معتقد به اصلاحات اجتماعى و مخالف سرسخت‏ كاتوليكها و كليسا و كشيشان.(دايرة المعارف فارسى) .

57 -اخوت مالى و مذهبى.

58 - او كلمه انگليسى«Contract» به معناى «قرارداد» را به صورت ‏«Kondract» نوشته بود؛مثل اينكه كسى در زبان   فارسى«قرارداد»را«غرارتاد» بنويسد!

59 - Duveen,C.Davis,Spitzer,Wertheimer

60 - ''Inschriften von Frankfort`` Horovitz

61 - Inschriften Von Frank Fort

62 - Cousins

63 - Freiherr ، لقبى است براى اشراف آلمانى و معادل بارون انگليسى.

64 - Sohne

65 - Behrend

66 - شارل (فرديناند) دولوسپس ،1894-1805 سياستمدار فرانسوى متولد ورساى، عضو آكادمى فرانسه كه   مأموريتهايى در كانال سوئز و كانال پاناما انجام داد.

67 - منطقه كوچكى در شرق پاريس،جلگه‏اى رسى،مشجر و مرطوب.

68 - Seine et Marne

69 - 1880-1809 Jules Favre  وكيل دعاوى و سياستمدار مشهور فرانسه؛متولد ليون.او در 1870 پيشنهاد عزل   امپراتور را داد و عضو دولت دفاع ملى بود.

70 – Troullot

71 - آلفرد دريفوس،1935-1859 افسر يهودى فرانسوى كه متهم به خيانت و دادن‏ اطلاعات نظامى به دشمن شد   و در 1895 زندانى شد.در 1899 مجددا محاكمه و در 1906 تبرئه شد.موضوع دريفوس وسيله‏اى براى يهوديها و فراماسونها و دست‏چپى‏ها بود عليه‏ دست‏راستى‏ها.از نتايج مستقيم   قضيّه دريفوس بى اعتبار شدن سلطنت طلبان و طرافداران‏ كليسا بود و تسريع جدا شدن دين و سياست از   يكديگر در فرانسه.از اين قضيّه،اميل زولا و هرتصل و ديگر صهيونيستها،استفاده‏هاى تبليغاتى فراوان كردند.

72 - Ober Dobling

73 - در قوانين ارث يهود عموما براى دختر و زن چندان حقّى قائل نيستند.رجوع شود به‏ گنجينه تلمود:راب   كهن؛ترجمه امير فريدون گرگانى؛1350؛صفحه 347 تا 350

74 – Notice Sur l'Origine du Prix Uniforme de la Lettres et sur la.Creation des Timbres de Post   angleterre

75 - Historie de la Post aux Lettres

76 - Bishopsgate

77 - Batter sea ، از بخشهاى پيشين لندن كه اينك جزء وندزورث است.

78 – Myriam

79 - Comite de Bienfaisance

80 - Home Israelite Francais

81 - ناصرالدين شاه قاجار.ديگر از افتخارات ناصرالدين شاه اين بود كه در ترويج كلمه‏ «پدر سوخته»همت شايانى   به خرج داد و اگر از كسى خوشش مى‏آمد،«مى‏فرمود»: «پدر سوخته»،اگر هم بدش مى‏آمد باز   هم«مى‏فرمود»:«پدر سوخته».بارى او با «پدر سوختگى»و«پدر سوخته‏ها»به اصطلاح رابطه‏اى«تنگاتنگ»داشت.

82 Chateau chenonceaux - ، خانه‏اى عظيم در عهد رنسانس كه فرانسواى اول‏ براى ديان پواتيه،دختر كنت سنت   والى،دوشس والنتينو ساخت.

83 - Stepney ، از بخشهاى پيشين لندن كه اينك قسمتى از تاورهملتز است.

84 - Cecilie Anspach

85 - اگر چه نويسنده براى بارون گوستاو روچيلد پنج فرزند ذكر مى‏كند،ليكن از فرزند پنجم سخنى نمى‏گويد؛اما با   مراجعه به شجره‏نامه خاندان روچيلد معلوم مى‏شود كه نام‏ فرزند ديگر او آندره و متولد 21 اكتبر 1874 بوده است.

86 - Berek-sur-Mer

87 - Boulogne-sur-Seine

88 - در جدولى كه قبلا ذكر شد،اين وامها ديده نمى‏شود.

89 - Adelheid Herz

90 - نام شهرى در انگلستان و نام مسابقه اسبدوانى بين اسبهاى سه ساله.به نقل از ص‏ 1347 فرهنگ كامل   انگليسى-فارسى-عباس آريانپور،اميركبير،تهران.

91 -«كريمه يا قريم...شبه جزيره‏ايست در جنوب اتحاد شوروى واقع در ساحل بحر اسود...بسبب جنگهاى كريمه   شهرت يافته است...   جنگهاى كريمه...بين روسيه (از يكسو) و تركان عثمانى،فرانسه و انگلستان و پيه‏مون در گرفت؛از سال 1854 تا   1896 م طول كشيد.».«...در ابتداى قرن 19 فرانسويها و انگليسيها براى دفاع از منافع خود در خاور نزديك بدفاع   پرداختند و به بهانه‏ دفاع امپراطورى عثمانى انگليسيها در اين منطقه وارد شدند بطوريكه مسئله مشرق منجر   بآزادى يونان گرديد (1825) و در دنباله آن انقلاب محمدعلى پاشا (1840 م) و جنگ‏ كريمه...و جنگ روس و ترك   (1878-1877) روى داد.بالاخره...در معاهده‏ تجارت در سال 1913 عثمانى مناطق زيادى را از دست داد و در معاهده   لوزان در 1923 تركيه منحصر به شبه جزيره آناطولى گرديد كه شامل شبه جزيره آسياى صغير و ارمنستان‏ و   قسمتى از ترامس در اروپا ميباشد...»به نقل از مدخلهاى«قريم»و«مشرق‏ (مسئله) »،ج 6،فرهنگ فارسى،دكتر   محمد معين.RO-CHA 06

92 - براى اطلاعات بيشتر در مورد قضيه خريد سهام كانال سوئز به كتاب«روزى كه‏ دلار مى‏ميرد»،از انتشارات   مؤسسه خدمات فرهنگى رسا،تهران،مراجعه شود.

93 - Lord John Russel- 1878-1792 از سياستمداران معروف انگليس و پدر بزرگ برتراندراسل است.

94 - Chiltren Hundreds - مقامى صرفا تشريفاتى براى اعضاى مجلس عوام‏ انگلستان كه وقتى از مجلس   كناره‏گيرى مى‏كنند به آنان اعطا مى‏شود.

95 - ظاهرا قانون اداى سوگند به خاطر بارون ليونل اصلاح شده بود.

96 - شايد بهتر باشد كه گفته شود ديسرائيلى با او روابط صميمانه‏اى داشت!پدر ديسرائيلى (آيزاك-اسحاق)   يهودى بود،اما ديسرائيلى در 13 سالگى تعميد يافت و ظاهرا مسيحى شد.امّا يكبار كه با نمايندگان مجلس به   مشاجره پرداخت به اجداد يهودى‏ خود تفاخر مى‏كرد.«كانينگزبى» (Coningsby) شرح افكار گروه«انگلستان جوان»   است كه ديسرائيلى مؤسس آن بود و صيدونيا (Sidonia) نيز از شخصيتهاى كتاب‏ مذكور است.ديسرائيلى رهبر   محافظه كاران در پارلمان شد.در هنگام دولت دوم‏ محافظه كاران بود كه بالاخره عضويت يهوديان در پارلمان قانونى   شناخته شد و هند از شركت هند شرقى بريتانيا به شاه انگلستان انتقال يافت.با استفاده از دايرةالمعارف‏   فارسى ج 1،به سر پرستى غلامحسين مصاحب.

97 - Tring Park  ، پاركى در شهر ترينگ،هرتفوردشير انگلستان.

98 - Laysan ، جزيره‏اى در غرب هاوائى.

99 - Hythe ، منطقه‏اى باستانى در استان كنت انگلستان بر ساحل درياى مانش.

100 – Crafton

101 - «سكه زر كه بهاى اسمى آن برابر يك ليره بود و از سال 1717 ببعد بهاى آن‏ 21 شيلينگ معين شد».فرهنگ   حييم.

102 - بارون ساموئل مونتاگو، 1911-1832 ، يهودى سرمايه‏دار و بشردوست (!) انگليسى؛نام ساموئل و سپس   مونتاگو با اجازه دربار بر اين خاندان نهاده شد.حامى‏ سرسخت امور مذهبى،اجتماعى و خيريه يهوديان بود امّا   معلوم نيست كه چرا با اين طرح‏ به اصطلاح«خيريه»مخالفت كرد.

103 - تئودور هرتسل،متولد 2 مه 1860 در بوداپست؛متوفى 3 ژوئيه 1904 در ادلاخ‏   اتريش؛درس خوانده دانشگاه وين و بانى صهيونيسم.هرتسل خواهان آن بود كه پيشنهاد   انگلستان را مبنى بر تشكيل كشور اسرائيل در اوگاندا واقع در شرق افريقا بپذيرد،اما اين‏ طرح با مخالفت شديد   اعضاى كنگره صهيونيستها در 1903 مواجه شد.

104 Dalmatia ، ناحيه‏اى در يوگسلاوى.

105 Brun

106 - Oderberg

107 - Hultsehin

108 - Schillersdorf

109 - Alzey Hessec

110 -Der Synagogale Cultus in Historisch-Kritischer Entwicklung'Popular Dargestellt'

111 - Wur/burg ، از شهرهاى آلمان غربى در شمالغربى باواريا.

112 – Friedberg

113 - Bayreuth - شهرى در ايالت باواريا،چهل مايلى شمالشرقى نورنبرگ،در آلمان غربى.اين شهر به خاطر   برگزارى جشنواره سالانه واگنر شهرت دارد.

بخش دوّم‏  اين مطلب ترجمه‏اى است از صفحات 348-334 دايرةالمعارف يهود، چاپ 1971 در اسرائيل با مشخصات زير:

Encyclopaedia Judaica,Vol.14,1971 Keter Publishing House Ltd.Israel

توجه:هرجاكه درپانوشتهااز«دايرة المعارف يهود»نام برده ميشودمنظورهمين‏ مأخذ فوق است.

X